فاتولز - جدیدترین ابزار رایگان وبمستر
غزل ِ خداحافظی - اقلیم ِ احساس
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غزل ِ خداحافظی

پنج شنبه 91/11/19

 

سالهاست که داری غزل ِ خداحافظی اَت را می گویی

و

هنوز ادامه دارد

آرزو می کنم

هیچ وقت تمامش نکنی

آرزوی ِ قشنگی ست نه؟

.

.

این روزها

انگار مانده ای بر سر ِ شاه بیت اَش

می دانم

بی راه نیست که حال ِ مَ.ن ... انقدر ...

نپرس چقدر که نمی گویم

محال است کسی درک کند اندازه اَش را

حال ِ خودت هم که تعریفی ندارد ....

.

.

دارد حسودی اَم می شود

انقدر زل نزن به مَ.ن

مَ.ن به خودم هم حسودی اَم می شود حتی!

حسودی اَم می شود

به قلمی که بین ِ دستانت جا خوش کرده

و هر لحظه بی قرار تر می شود

از نرمی ِ موهایت

حسودی اَم می شود

به کاغذی که دستانت را در برمی گیرد

به تمام ِ غزل هایت حتی!

به همان شاه بیتی که بر سرش مانده ای!

اما ...

غزل ِ عین شین قاف اَت

تا ابد

بهترین غزل می ماند

یادش بخیر

اردیبهشت بود

...

یادت می آید؟

وقتی داشتی مرا می سرودی؟

همین روزها بود انگار

چه زود سالها گذشت . . .

.

.

می دانی؟

گفته بودم!

شعرهای ِ مَ.ن بابت ِ لبخندهای ِ ناب ِ تو بود

بابت ِ آن نگاهی که چنگ می زد با دل

بی قرارم می کرد عطر ِ یاس ِ چشمانت

نفس می کشیدم با صدایت ...

.

.

دیشب

از حسودی

تمام ِ شب را قدم زدم

فقط کمی

سرم را گذاشتم روی ِ پای ِ غزل هایت

برایم لالایی می خواندند

که

خوابم برد

از خواب ِ چشمان ِ تو از خواب پریدم

.

.

.

دارد حسودی اَم می شود

حتی به مژگانی که هر دم ... یکدیگر را در آغوش می کشند...

پلک نزن جان ِ مَ.ن...

پلک نزن!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن: بخوان مرا ... دوباره بخوان ... دلم برای ِ خودم تنگ شده

 

 

 

 



+ 12:46 صبح نویسنده غزل ِ صداقت | نظر
دریافت کد گوشه نما